درآن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقتصبح قیامت که سر ز خاک برآرم بهگفتوگویتوخیزم بهجستوجویتوباشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم
می بهشت ننوشم زدست ساقی رضوان مرا بهباده چهحاجت که مستروی تو باشم
هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم
سلام
خوبی ؟
شعر با حالی بود
هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم
اپیدم دوست دار دیدار شما هم هستم
به امید دیدار
سلام.
خوشحال میشم بهم سر بزنی
سلام
زیبا بود خصوصا اینکه در مورد خداست...
این شعر و یادمه اول کتاب ادبیات سال دوم دبیرستان خوندیم...
تجدید خاطره شد...ممنونم.