آن عهد کوچکانه!

خدایا، دیروز کار بدی کردم. دیروز هلیا اومده بود خونه مون با هم بازی کنیم. توی کفشای نُوِش یه مارمولک مرده گذاشتم. بیچاره خیلی ترسیده بود. قلبش مثل دل گنجشک تند تند میزد. اون گریه میکرد ولی من بهش خندیدم.

 

خدایا منو می ­بخشی؟ قول میدم از این به بعد با پولای قلکم واسه هلیا آلوچه بخرم و هیچ وقت هم اذیتش نکنم.خدایا رو قول من حساب کن،خُب! خیلی دوستت دارم. . .

 

چقدر صادقانه و بزرگ بودند آن عهدهای کوچکانه مان با خدا . . .

کودکی، یادگاران مانای عمر

امروز عصر که برگشتم خونه، رفتم سراغ آلبوم عکسهای قدیمیم.

دونه دونه نگاه کردم . . .

دونه دونه خاطراتمو از جلوی چشام رد کردم . . .

توی چشام اشک جمع شده بود. نتونستم جلوی بغضمو بگیرم . . .

بغضی که همیشه منتظرش بودم. بغضی از ترس تموم شدن کودکیم . . .

کودکی . . . کودکی . . . کودکی . . .

 

- پای برهنه بدو روی خاک داغ جنوب . . .

- مامان! خوابم نمی بره. کف پاهام آتیشه. . .    barefoot

- از درخت بالا برو  و تاب ببند . . .

- چقققققققققدر جیگر آدم حال میاد لیموترش رو با پوست بجویی و قورت بدی، پشت سرش هم یه لیوان آب یخ نوش جان کنی . . .

- آخ­خ­خ­خ­خ­خ. . . چی شد؟ . . . خارای بوته تمشک چنگ انداخته رو دستم. نمیشه ازش گذشت خُب. هی جیگر آدمو قلقلک میده . . .

- زنگ خونه رو بزن . . . زنگو زدم کسی خونه نیست . . . خُب از دیوار بپر بالا در رو باز کن. . .

-درخت شاه ­توت شاخه ­هاش آویزون شده از سنگینی. . . نگران نباش! با برو بچه ­ها می ­پریم بالاش بارشو می ­چینیم . . .

- وااااااای ­ی­ ی­ ی ­­ی­ ! چه حااااااالی­ میده داژبال (وسطی)، هفت سنگ، . . .

- بُم بُم بُم بُم بُم!. . . چیه مامان؟ . . . گوشاتو دو دستی بچسب. بمبارون شده. داره موشک می زنه خدا لعنتش کنه . . . ساعت چنده مامان؟ . . . دوی نصف شبه. . .

. . . .           . . . .

. . . .           . . . .

مگه میشه از یاد برد. روزای کودکی ، یادگاران مانای عمر ماست.

مگه میشه . . .

ملکوت اعلی

بخشی از مکالمه حضرت زکریا ع با (کودکی) حضرت مریم س:

(برگرفته از فیلم مریم مقدّس)

 

حضرت زکریا ع: به چه نگاه می­کنی؟

حضرت مریم س: به آنجا.

: آن کوه؟

: از مادرم شنیده­ام که اورشلیم پشت آن کوه است. آیا خدا مرا در آنجا می­پذیرد؟

: در کودکی شبی مردی را در خواب دیدم. از او پرسیدم تو کیستی؟

 سر به زیر انداخت و با دست مرا به سکوت دعوت نمود.

 گفتم:«بد پرسیدم؟» گفت:«نه. پرسیدی و این پرسیدن عمر کودکیت را کوتاه می­کند».

اما برای رسیدن به ملکوت اعلی، گاه باید کودک شد.

: پدربزرگ! او را شناختید؟ آن مردی را که در خواب دید، شناختید؟

: بله. خودش گفت: «من مسیحا هستم».

: مسیحا! ای کاش من هم می­توانستم او را ببینم.

بوی عیدی ...

ترانۀ زیبا و جاودانۀ کودکانه با صدای دلنشین فرهاد

به بهانۀ خوش آمدگویی به بهار

  

 کودکانه (دانلود)

 

بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذ رنگی،

بوی تند ماهی‌دودی وسط سفرۀ نو،

بوی یاس جا نماز ترمۀ مادر بزرگ،

 

با اینا زمستونو سر می‌کنم،

با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

 

شادی شکستن قلک پول،
وحشت کم شدن سکۀ عیدی از شمردن زیاد،
بوی اسکناس تانخوردۀ لای کتاب،

...

...

 

کودکی­تان جاودانه باد!

نقش کودکی ها

امروز کودکی را دیدم که نقش کودکی هایش را روی بادبادکی می کشید

 

kite1

مشق آب!

راستی آیا

کودکان کربلا، تکلیفشان تنها

دائما تکرار مشق آب! آب!

مشق بابا آب بود؟

 

* قیصر امین پور

رهایش کنیم

کودکی بودیم بادبادک به دست. نخ­اش به دنبال خود می­کشیدیم و به هوا می­فرستادیمش. هر چه بالاتر می­رفت خوشحالیمان بیشتر می­شد. دوست داشتیم آن قَدَر بالا برود تا به طاق آسمان برسد؛ ولی همچنان نخ­اش را محکم چسبیده بودیم و به دنبال خود می­کشیدیم. اسیر زمینش کرده بودیم. بند خاکش کرده بودیم.

معصومیت کودکانه­مان از بَر اوج رفتنش لذت می­برد و آرزو می­کردیم کاش می­شد که با او همسفر می­شدیم، لیکن پای برهنه­مان که خاک زمین را لمس می­کرد به یادمان می­آورد که ما فرشتگانی بی بالیم. دلمان نمی­خواست از بادبادک­مان جدا شویم تا شاید او حلقه­ای باشد که ما را به عرش پیوند می­زند. اما بادبادک دلش نمی­خواست مانند ما اسیر زمین باشد. هی خودش را بیشتر و بیشتر به بالا می­کشید تا بالاخره نخ­اش پاره می­شد؛ رها و آزاد، اوج می­گرفت، و دور  و دورتر، کم کم نقطه­ای در دیدگان معصوم ما می­شد... و ما با خود می­گفتیم: چقدر زیباست اوج گرفتنت! کاش زودتر این می­دانستم و رهایت می­کردم ... .

 

آن روزگاران گذشت،

               و ما همچنان همان کودکیم

                         و هنوز بادبادک­بازی می­کنیم،

                                    با بادبادکی دیگر به دست،

و آن روح­مان است که با خود اسیر دنیای خاکی­مان کرده­ایم.

 بیایید دوباره به یاد آوریم که

 

چقدر زیباست رها شدن بادبادک و اوج گرفتنش

 

kite