باران

اگر یادتان ماند و باران گرفت

دعایی به حال بیابان کنید...

(التماس دعا)

------------ --------- --------- -------

پس از باران ،

آنگاه که باد از قاب ستارگان پرده برمی دارد

                                  فاصله را احساس می کنم

میدان مغناطیسی بدن انسان

نماز و میدان مغناطیسی

بارهای زائدی که در اثر تحریکات الکتریکی اعصاب به وجود می‌آیند هم بر میدان بدن و هم بر امواج مغزی اثر سو دارند. و این اثرات در نواحی‌ای که اعصاب در آن تحرک بیشتری دارند،خطرات جدی‌تری ایجاد می‌کنند و باید هرچه سریعتر از آن نواحی دور شوند.به طرز حیرت‌آوری می‌بینیم که این نواحی دقیقا نواحی هستند که در وضو شسته می‌شوند و بنابر تحقیقات صورت گرفته بهترین راه دفع این بارهای زائد استفاده از یک ماده رساناست که سریعترین و ارزانترین و بی‌ضررترین ماده برای این کار آب است و جالب اینجاست که آب هرچه خالص‌تر باشد سریعتر بارهای ساکن را از بدن ما به اطراف گسیل می‌دهد و هیچ مایعی مثل آب خالصی که در وضو به انسان سفارش شده این اثر را ندارد.
...

ادامه:

http://mastoor.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=117&Itemid=1

 

وقتی تو نیستی

وقتی تو نیستی ،نه هست های ما چونان که بایدند نه بایدها،

مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم،عمریست که لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره می کنم باشد برای روز مبادا. اما در صفحات تقویم روزی به نام روز مبادا نیست. آنروز هرچه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا... روزی درست مثل همین روزهای ماست...

اما کسی چه میداند، شاید امروز نیز  روز مبادا باشد.

وقتی تو نیستی ،نه هست های ما چونان که بایدند نه بایدها،

هر روز بی تو روز مباداست...

آئینه ها در چشم ما چه جاذبه ای دارند؟آئینه ها که دعوت دیدارند...دیدارهای کوتاه، از پشت هفت دیوار..دیوارهای صاف، دیوارهای شیشه ای شفاف، دیوارهای تو، دیوارهای من، دیوارهای فاصله بسیارند...

دیوارهای تو همه آئینه اند، آئینه های من همه دیوارند.

 

* قیصر امین پور

فاصله ها

 

 

بگذار تا حتی فاصله ها تو را نزدیک تر کنند

 

راز

رازها را نمی­توان گشود

                   رازها را باید زیست

                   و

  عشق یک راز است

 

به حَول الله

هر وقت احساس کردی در زندگیت به زمین زده شدی و

شکست خوردی و

توان بلند شدن نداری،

سرتو با غرور بلند کن و بگو:

 

      به حَول الله و قوّته أقوم و أقعُد

آهای کلاغ

 

آهای کلاغ کجا میری

چرا از دیوار  بالا میری؟

 

میری که صابون برداری

نگیـن ِ خاتـون  بِـبَـری؟!

 

نگین می خوای برق بزنی

بـالا کـلاغـا حـرف بزنی؟

 

صابون برداشتی تمیز بشی

سفید و قشنگ، عزیز بشی؟

 

یادت رفته دست نداری

نگین به انگـشت بذاری؟

 

آهان! دسـتِ جـواهـر باشی

می خواهی بـِدی پولدار بشی

 

رفتی پـیـشِـش قـار قـار کـنـان

نگین و برداشت، داد یه تکه نـان

 

خـستـه شدی از کار نا تموم

با اون صابونه نکردی حموم؟

 

شُستی و شُستی  با هزار امـید

صابون شد سیاه، نشدی سفید؟!

 

آقـا کلاغـه گـوشـاتـو واکن

برای حرفم قـار قـار بـپا کن

 

نـگـیـن ِ دزدی بـرق نـداره

صـابـون ِ دزدی کـف نـداره

 

www.aidinolfat.com