آهای کلاغ کجا میری
چرا از دیوار بالا میری؟
میری که صابون برداری
نگیـن ِ خاتـون بِـبَـری؟!
نگین می خوای برق بزنی
بـالا کـلاغـا حـرف بزنی؟
صابون برداشتی تمیز بشی
سفید و قشنگ، عزیز بشی؟
یادت رفته دست نداری
نگین به انگـشت بذاری؟
آهان! دسـتِ جـواهـر باشی
می خواهی بـِدی پولدار بشی
رفتی پـیـشِـش قـار قـار کـنـان
نگین و برداشت، داد یه تکه نـان
خـستـه شدی از کار نا تموم
با اون صابونه نکردی حموم؟
شُستی و شُستی با هزار امـید
صابون شد سیاه، نشدی سفید؟!
آقـا کلاغـه گـوشـاتـو واکن
برای حرفم قـار قـار بـپا کن
نـگـیـن ِ دزدی بـرق نـداره
صـابـون ِ دزدی کـف نـداره
www.aidinolfat.com
سلام
شعر زیبایی بود...شاید باید بهش فکر کرد...
مرسی :)
قشنگ بود